مدیریت استراتژیک چیست؟ شرح کامل 5 مرحله اصلی
مدیریت استراتژیک فرآیند تعیین اهداف و رویهها به منظور رقابتیتر کردن یک شرکت یا سازمان است. به طور معمول، مدیریت استراتژیک به استقرار مؤثر کارکنان و منابع برای دستیابی به این اهداف میپردازد؛ همچنین شامل ارزیابی استراتژی، تجزیهوتحلیل سازمان داخلی و اجرای استراتژی در سراسر شرکت است.
برنامهریزیهای استراتژیک در سازمان به قدری اهمیت دارد که در قالب استاندارد ایزو ۹۰۰۱ به آن پرداخته شده است. در واقع، مدیریت استراتژیک یکی از مهمترین قسمتهای اجرای استاندارد ایزو ۹۰۰۱ است.
- بررسی اجمالی
- تاریخچه
- تعریف استراتژی و روابط متقابل
- آشنایی با مدیریت استراتژیک
- وظایف مدیران استراتژیک
- دلایل اهمیت مدیریت استراتژیک
- مزایای مدیریت استراتژیک
- مفاهیم مدیریت استراتژیک
- پنج مرحله فرایند مدیریت استراتژیک
- نمونهای از مدیریت استراتژیک
- مولفههای مدیریت استراتژیک
- چارچوب مدیریت استراتژیک
- استراتژیهای رقابتی عمومی
- ساختار صنعت و سودآوری
- زنجیره ارزش
- سخن پایانی
بررسی اجمالی
همانطور که اشاره شد، مدیریت استراتژیک عبارت است از برنامهریزی، نظارت، تجزیهوتحلیل و ارزیابی مستمر تمامی نیازهای یک سازمان برای دستیابی به اهداف و مقاصد خود. تغییرات در محیطهای کسبوکار، سازمانها را ملزم میکند که استراتژیهای موفقیت خود را به طور مداوم ارزیابی کنند.
این فرایند به سازمانها کمک میکند تا وضعیت فعلی خود را ارزیابی کنند، استراتژیها را به کار گیرند و اثربخشی استراتژیهای مدیریت اجرا شده را تجزیهوتحلیل کنند. مدیریت استراتژیک شامل پنج استراتژی اساسی است و بسته به محیط اطراف میتواند در اجرا متفاوت باشد.
تاریخچه
سال ۱۹۵۷: شایستگی متمایز، اصطلاحی است که در سال ۱۹۵۷ توسط دانشمند جامعهشناسی و حقوق فیلیپ سلزنیک معرفی شد و بر ایده شایستگیهای اصلی و مزیت رقابتی در تئوری مدیریت استراتژیک متمرکز بود. این امر باعث ایجاد چارچوبهایی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف یک سازمان در رابطه با تهدیدها و فرصتهای موجود در محیط خارجی آن شد.
دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰: انواع استراتژیهای مدیریت استراتژیک در طول زمان تغییر کردهاند. رشته مدرن مدیریت استراتژیک ریشه در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دارد. از متفکران برجسته در این زمینه میتوان به پیتر دراکر اشاره کرد که گاهی از او به عنوان بنیانگذار مطالعات مدیریت یاد میشود. از جمله مشارکتهای او این ایده اصلی بود که هدف یک تجارت ایجاد رضایت مشتری است و خواستههای مشتری تعیین میکند که مسیر تجارت چگونه شکل بگیرد. وظیفه اصلی مدیریت، تجمیع منابع و توانمندسازی کارکنان برای رسیدگی موثر به نیازها و ترجیحات در حال تکامل مشتریان است.
دهه ۱۹۸۰: در دهه ۱۹۸۰، یک استاد مدرسه بازرگانی هاروارد به نام تئودور لویت، استراتژی متفاوتی را با تمرکز بر مشتری ایجاد کرد. این استراتژی با تاکید قبلی بر تولید متفاوت بود و بر ایجاد یک محصول با کیفیت بالا و تضمین موفقیت تاکید میکرد.
تعریف استراتژی و روابط متقابل
هنری مینتزبرگ، دانشمند مدیریت کانادایی، به این نتیجه رسید که فرایند مدیریت استراتژیک میتواند پویاتر و کمتر از آن چیزی که نظریهپردازان مدیریت فکر میکردند، قابل پیشبینی باشد. او در مقاله خود در سال ۱۹۸۷، استدلال کرد که حوزه مدیریت استراتژیک نمیتواند بر یک تعریف واحد از استراتژی تکیه کند. در عوض، او پنج تعریف از استراتژی و روابط متقابل آنها را بیان کرد:
- طرح: استراتژی به عنوان یک اقدام آگاهانه برای مقابله با یک موقعیت.
- بازی: استراتژی به عنوان یک مانور برای گول زدن رقیب، که میتواند بخشی از یک برنامه نیز باشد.
- الگو: استراتژی ناشی از ثبات در رفتار که میتواند مستقل از برنامه باشد.
- موقعیت: استراتژی به عنوان یک نیروی میانجی یا تطابق سازگار بین سازمان و محیط است.
- دیدگاه: استراتژی به عنوان یک مفهوم یا روش ریشهدار برای درک جهان است.
آشنایی با مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک به چندین مکتب فکری تقسیم میشود. یک رویکرد تجویزی برای مدیریت استراتژیک، چگونگی توسعه استراتژیها را مشخص میکند، در حالی که یک رویکرد توصیفی بر چگونگی اجرای استراتژیها تمرکز دارد. این مکاتب در مورد اینکه آیا استراتژیها از طریق یک فرایند تحلیلی توسعه مییابند، که در آن همه تهدیدها و فرصتها در نظر گرفته میشوند، یا بیشتر شبیه به اصول راهنمای کلی هستند، تفاوت دارند.
فرهنگ کسبوکار، مهارتها و شایستگیهای کارکنان و ساختار سازمانی، همه عوامل مهمی هستند که بر چگونگی دستیابی سازمان به اهداف تعیینشده تأثیر میگذارند. شرکتهای انعطافناپذیر ممکن است برای موفقیت در یک محیط کسبوکار در حال تغییر دشوار باشند. ایجاد مانعی بین توسعه استراتژیها و اجرای آنها میتواند تعیین اینکه آیا اهداف به طور موثر برآورده شدهاند یا خیر را برای مدیران دشوار کند.
وظایف مدیران استراتژیک
در حالی که مدیریت ارشد یک سازمان در نهایت مسئول استراتژی آن است، خود استراتژیها اغلب توسط اقدامات و ایدههای مدیران و کارکنان سطوح پایینتر ایجاد میشوند. رهبران سازمانی محیط، به طور کلی بر یادگیری از استراتژیهای گذشته و بررسی آنها تمرکز میکنند.
سپس از دانش جمعی برای توسعه استراتژیهای آینده و هدایت رفتار کارکنان استفاده میشود تا اطمینان حاصل شود که کل سازمان در حال حرکت به جلو است. به این دلایل، مدیریت استراتژیک اثربخش نیازمند دیدگاه درونی و بیرونی است.
دلایل اهمیت مدیریت استراتژیک
در تجارت، مدیریت استراتژیک مهم است زیرا به شرکت اجازه میدهد تا زمینههای بهبود عملیاتی را تجزیهوتحلیل کند. در بسیاری از موارد، آنها میتوانند از یک فرایند تحلیلی پیروی کنند که تهدیدها و فرصتهای بالقوه را شناسایی میکند، یا به سادگی از دستورالعملهای کلی پیروی کنند.
با توجه به ساختار سازمان، یک شرکت ممکن است از یک رویکرد تجویزی یا توصیفی برای مدیریت استراتژیک پیروی کند. تحت یک مدل تجویزی، استراتژیها برای توسعه و اجرا ترسیم میشوند. در مقابل، یک رویکرد توصیفی، توصیف میکند که چگونه شرکت میتواند این استراتژیها را توسعه دهد.
مزایای مدیریت استراتژیک
به طور کلی تصور میشود که مدیریت استراتژیک دارای مزایای مالی و غیر مالی است. فرایند مدیریت استراتژیک به سازمان و رهبری آن کمک میکند تا در مورد آینده خود فکر کرده و برای آن برنامهریزی کند و مسئولیت اصلی هیئت مدیره را انجام دهد.
بر خلاف فعالیتهای کوتاه مدت، مدیریت استراتژیک موثر به طور مستمر فعالیتهای یک سازمان را برنامهریزی، نظارت و آزمایش میکند و در نتیجه کارایی عملیاتی، سهم بازار و سودآوری بیشتری را به همراه دارد و جهت کلی سازمان و کارکنان آن را تعیین میکند.
مفاهیم مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک مبتنی بر درک واضح افراد از مأموریت سازمان، چشماندازی از جایگاه آینده و ارزشهایی که اقدامات آن را هدایت میکنند است. این فرایند مستلزم تعهد به برنامهریزی استراتژیک است. برنامهریزی استراتژیک همچنین زیرمجموعهای از مدیریت کسبوکار و شامل توانایی سازمان برای تعیین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت است.
داشتن یک فرایند تعریفشده برای مدیریت استراتژیهای یک مؤسسه به سازمانها کمک میکند تا تصمیمات منطقی بگیرند و اهداف جدید را به سرعت توسعه دهند تا با فناوری در حال تحول، بازار و شرایط کسبوکار همگام شوند. بنابراین، مدیریت استراتژیک میتواند به سازمان کمک کند تا مزیت رقابتی کسب کند، سهم بازار را بهبود بخشد و برای آینده خود برنامهریزی کند.
پنج مرحله فرایند مدیریت استراتژیک
مکاتب فکری زیادی در مورد نحوه انجام مدیریت استراتژیک وجود دارد و دانشگاهیان و مدیران چارچوبهای متعددی را برای هدایت این فرایند ایجاد کردهاند. به طور کلی، مدیریت استراتژیک معمولاً شامل پنج مرحله است:
- ارزیابی جهت استراتژیک فعلی سازمان
- شناسایی و تجزیهوتحلیل نقاط قوت و ضعف داخلی و خارجی
- تدوین برنامههای عملیاتی
- اجرای برنامههای عملیاتی
- ارزیابی میزان موفقیت برنامهها و ایجاد تغییرات در صورت بروز نتایج نامطلوب
ارتباطات موثر، جمعآوری دادهها و فرهنگ سازمانی نیز نقش مهمی در فرایند مدیریت استراتژیک ایفا میکنند. فقدان ارتباطات و فرهنگ منفی سازمانی میتواند منجر به ناهماهنگی برنامه مدیریت استراتژیک سازمان و فعالیتهای انجام شده توسط واحدها و بخشهای مختلف تجاری آن شود. بنابراین، مدیریت استراتژی شامل تجزیهوتحلیل تصمیمات تجاری بین عملکردی قبل از اجرای آنها برای اطمینان از همسویی با اهداف سازمان است.
نمونهای از مدیریت استراتژیک
شرکت بزرگی را در نظر بگیرید که میخواهد به نرخهای فروش آنلاین بلندپروازانهتری دست یابد. برای دستیابی به این اهداف، شرکت یک استراتژی ایجاد و آن را ابلاغ میکند. استراتژی در واحدها و بخشهای مختلف سازمان اعمال شده و آن را با اهداف کارکنان، ادغام و اجرایی میکنند. اگر یک مدیریت استراتژیک موثر اعمال شود، در حالت ایدهآل، به شرکت کمک میکند تا از طریق یک فرایند واحد و هماهنگ به اهداف خود دست یابد.
تفاوت مدیریت استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک
مدیریت و برنامهریزی آنچنان در هم تنیده هستند که نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد؛ بااینحال درباره تفاوت این دو مفهوم میتوان گفت: برنامهریزی استراتژیک فرایندی هست که با هدف رسیدن سازمان به استراتژی انجام میشود؛ درحالیکه در مدیریت استراتژیک هدف ما اجرای برنامه بهدستآمده از برنامهریزی راهبردی است.
مولفههای مدیریت استراتژیک
در حوزه مدیریت استراتژیک با دو فرایند اصلی مواجه هستیم:
- فرمولاسیون:
- فرمولبندی شامل ارزیابی محیطی است که سازمان در آن فعالیت میکند و سپس ایجاد استراتژی در مورد نحوه عملکرد و رقابت سازمان. این مرحله مشابه فرایند بودجهریزی است.
- پیادهسازی:
- پیادهسازی شامل به کارگیری منابع سازمان برای دستیابی به اهداف مورد نظر است.
چارچوب مدیریت استراتژیک
چارچوب مدیریت استراتژیک ابزاری است که برای بهرهوری بیشتر و نوآوری، کنترل بهینه انرژی و همسویی افراد، تیمها و دپارتمانها مورد استفاده قرار میگیرد. بدون چارچوب مدیریتی، شرکتها در بهترین حالت در یک سطح تاکتیکی عمل میکنند. این ابزار مدیریتی تیمهای مختلف سازمان را جهت داده و به آنها کمک میکند تا کار خود را برای دستیابی به چشمانداز استراتژیک به درستی انجام دهند. در ادامه با چند سبک از چارچوبهای مدیریت استرتژیک آشنا شوید:
مزیت رقابتی:
- یک سازمان ممکن است به هزینه تولید کمتر یا تمایز محصول به عنوان یک مزیت در برابر رقبای خود دست یابد. مهم است که به موقعیت برند و شرکت در بازار نگاه کنید و همچنین تمام مزیتهای رقابتی شرکت را نسبت به رقبای خود مشخص کنید.
تئوری پورتفولیو:
- تئوری مدرن پورتفولیو چارچوبی از مدیریت استراتژیک را برای تخصیص داراییها فراهم میکند به طوری که برای سطح معینی از ریسک، بازده مورد انتظار حداکثر شود. این تئوری به شرکتها اجازه میدهد تا تجزیهوتحلیل هزینه و سود را در مورد استقرار منابع انجام دهند و شایستگی قرار دادن منابع فردی را برای شرکت در کل آن مشاهده کنند.
ماتریس رشد-سهم:
- این ماتریس که توسط گروه مشاوره بوستون توسعه یافته است، به شرکتها کمک میکند تا ارزش واحدهای تجاری فردی خود را با ترسیم تجارت بر روی یک محور تجزیهوتحلیل کنند. دو پارامتر قضاوت عبارتند از:
- سهم بازار: معیاری از موقعیت رقابتی یک واحد تجاری نسبت به همتایانش
- نرخ رشد صنعت: معیاری از چشمانداز صنعت خاصی که واحد در آن فعالیت میکند
قابلیت اصلی:
- کسبوکارها باید به دنبال توسعه تخصص در زمینههای برتر و حذف یا برونسپاری باقیمانده فعالیتهای تجاری خود باشند. با توانایی انجام این کار، یک سازمان میتواند محصول، خدمات یا چشماندازی منحصربهفرد و بینظیر را در اختیار بازار و مصرفکنندگان قرار دهد.
منحنی تجربه:
- منحنی تجربه این گزاره را بیان میکند که هر گاه خروجی تولید شده دو برابر شود، هزینههای ارزش ا
- فزوده با درصد ثابتی کاهش مییابد.
استراتژیهای رقابتی عمومی
شرکتها باید استراتژی خود را بر اساس دو رویکرد اصلی تمرکز دهند: رهبری در هزینه یا تمایز. به گفته مایکل پورتر، استراتژیست تجاری معروف، اگر یک شرکت به یک ویژگی یا عامل منحصر به فرد تمرکز نکند، خطر هدر دادن منابع خود را به دنبال دارد. این استراتژی به تخصص در یک محصول یا خدمات با ایجاد یک پیشنهاد فروش منحصر به فرد یا ایجاد صرفهجویی در مقیاس برای دستیابی به هزینههای پایین تولید تأکید میکند.
ساختار صنعت و سودآوری
مدل نیروهای رقابتی (مدل پنج نیروی پورتر) یک چارچوب اساسی در مدیریت استراتژیک است و برای ارزیابی رقابتپذیری صنعت استفاده میشود. این مدل شامل پنج مولفه زیر است:
- تهدید ورود تازهواردها:
در صنعت رقابتی، خطر ورود شرکتهای جدید زیاد است. اگر یک صنعت یا بخش بسیار سودآور باشد، به عنوان یک فرصت تجاری جذاب میشود. برخی عوامل بازدارنده برای سهولت ورود به بازار شامل اختراعات، سرمایه نیازمند، و وفاداری مشتری به برندهای معتبر میباشد. - تهدید جایگزینها:
اگر یک محصول یا تجربه را به راحتی با یک جایگزین مشابه تکرار کرد، تقاضا برای آن محصول کاهش مییابد. اگر مصرفکنندگان قادر به یافتن محصولات جایگزین مشابهی باشند، به عنوان صنعت یا بخش رقابتی در نظر گرفته میشود. - قدرت چانهزنی مشتریان:
مشتریان در بازار رقابتی بسیار قدرت چانهزنی دارند. فروشندگان نمیتوانند قیمتها را به شکلی اعمال کنند که به سودآوری آنها کمک کند. - قدرت چانهزنی تامینکنندگان:
زمانی که چندین تامینکننده برای تأمین مواد خام یا واسطه حضور دارند، نمیتوانند قیمت نهایی را به شکل غیرقابل توجیهی تحت تأثیر قرار دهند. - صنایع رقابتی:
صنایع رقابتی دارای نوآوری بالا و استراتژیهای رقابتی و بازاریابی پیشرفته هستند.
زنجیره ارزش
زنجیره ارزش شامل فهرستی از فرآیندها یا فعالیتهایی است که یک شرکت برای ارائه یک محصول یا خدمات به بازار انجام میدهد. این فعالیتها به دو نوع تقسیم میشوند:
- فعالیتهای اولیه:
این بخش از مدیریت استراتژیک شامل عملیاتی مستقیم برای ایجاد یک محصول یا خدمات میباشد. این فعالیتها شامل لجستیک ورودی و خروجی، عملیات، بازاریابی و فروش، و خدمات محصول میشوند. - فعالیتهای حمایتی:
این بخش شامل فعالیتهایی است که فرآیند تولید کالا یا خدمات را تسهیل میکند. این عملیات شامل منابع انسانی، فناوری، تدارکات و زیرساخت میشوند.
به گفته پورتر، هماهنگی فعالیتها میتواند کارایی عملیاتی یک سازمان را بهبود بخشد و در نهایت یک مزیت رقابتی برای آن ایجاد کند.
سخن پایانی
مدیریت استراتژیک امکان مد نظر داشتن اهداف متعدد را فراهم میکند و به دستیابی به آنها کمک میکند. انتخاب صحیح اهداف مدیریت استراتژیک امری بسیار حیاتی است؛ زیرا هرچه اهداف با دقت و انطباق با شرایط فعلی و آینده ترتیب داده شوند، نتیجه نهایی موثرتر و مفیدتر خواهد بود.
لازم به ذکر است که در این زمینه همواره فرصتهایی برای رشد و پیشرفت وجود دارد. هر سازمان با توجه به نقاط قوت و ضعف خود، اهداف خاص خود را برای مدیریت استراتژیک تدوین و اجرای آنها را برنامهریزی میکند.